بهترین روش تحلیل تکنیکال در بروس ، فارکس و باینری آپشن

وقتی در ایران دنبال کلاسهای آموزش بازار بورس می رویم با عناوین و اسامی زیادی مواجه می شویم مانند تحلیل تکنیکال به شیوه امواج الیوت، معامله به سبک دارواش، بیل ویلیامز، اندیکارتورها و الگوها و میانگینهای متحرک، پرایس اکشن، فیبوناچی و … بالاخره کدامیک؟ آیا اصلاً این روشها تفاوتی با هم دارند؟ وقتی تمام این روشها را با هم مقایسه می کنیم می بینیم همه اینها اقتباسی از آموزه های دارواش و جان مورفی هستند و تنها عناوین و رویکردها چون ظاهری فریبنده بر آنها پوشانده شده است. در این مقاله به معرفی بهترین روش تحلیل تکنیکال خواهیم پرداخت.

شباهت روشهای تحلیل تکنیکال

در اینجا شاهد مثالهایی از تشابه این روشها را می آوریم:

بولیش بریک اوت (شکست اولین سقف با تأیید) در روش جان مورفی در واقع همان ستاپ پولبک در روش پرایس اکشن است و این دو در واقع همان موج محرک در امواج الیوت هستند، و با احتمال بسیار بالا اینجا فیبوناچی 6/23 هم شکسته می شود و اینها در نهایت منجر به تشکیل الگوی برگشتی می شوند. واگرایی مثبت و منفی در روش جان مورفی همان عدم ادامه در پرایس اکشن است که همان موج ABC در امواج الیوت است و می تواند الگوی سروشانه سقف و کف را تشکیل دهد. الگوهای ادامه دهنده (کنج صعودی و نزولی، پرچم و مستطیل) همان پولبک پیچیده در روش پرایس اکشن هستند که در واقع موج اصلاحی در امواج الیوت اند. همچنین مثالهای متعدد دیگری وجود دارد.

در همین راستا همه روزه نام روشهای جدیدی به گوش ما می خورد که همگی تلفیقی از همین تکنیکها است و در نهایت متوجه می شویم که همان روش نیکولاس دارواش و جان مورفی هستند. در ادامه این راه، وقتی مبحث معامله گری را خیلی ریاضی وار و فنی دنبال کنیم کدنویسها وارد بازی می شوند و اندیکاتورها و میانگینهای متحرک را به وجود می آورند که این بازی را جذابتر و راحتتر می سازند زیرا مغز انسان دنبال قواعد است تا واقعیت.

بهترین روش تحلیل تکنیکال
بهترین روش تحلیل تکنیکال

اشکال عمده این اندیکاتورها چیست ؟

برای پاسخ به این سؤال بایستی به این واقعیت اذعان کرد که همه اندیکاتورها تأخیر دارند و این مسئله در فرمول ساخت آنها کاملاً مشهود است. برخلاف اعتقاد اکثریت معامله گران بازار، به طور مثال اندیکاتورهای RSI و MACD که از پرکاربردترین اندیکاتورها هستند به طور زمینه ای از 14 داده قیمتی پیشین ساخته می شوند پس چگونه می توانند از لحاظ زمانی داده بعدی را برآورد کنند؟ ما در دنیایی هستیم که هر لحظه به واسطه اخبار متأثر می شود، آیا اندیکاتورها قادر هستند این اثرات را پوشش دهند؟

آنچه مسلم است اینکه در بازارهایی با روندهای پایدار با هر روشی می توان کم و بیش سود کسب کرد اما آیا در بازارهای رنج هم می توان با اندیکاتورها و میانگینهای محرک سودده عمل کرد؟ هر روند پایدار، یک تقاطع (cross) میانگین متحرک ایجاد می کند ولی آیا هر تقاطع میانگین متحرکی می تواند یک روند پایدار ایجاد کند؟ آیا معامله گران ایرانی که در بازار بورس ، فارکس و باینری آپشن سابقه زیادی دارند توانسته اند با این روشها سود کسب کنند؟ اگر این طور است پس چرا ما آنها را نمی شناسیم؟

بهترین روش تحلیل تکنیکال کدام است ؟

سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که پس تاپ تریدرهای دنیا با چه روشهایی کار می کنند که می توانند صندوقهای میلیارددلاری را مدیریت کنند در صورتی که بیشتر آنها تحصیلات اقتصادی و حتی برخی از آنها تحصیلات آکادمیک هم ندارند؟ آنها تحلیلگری را علم و معامله گری را هنر می دانند و رفتار قیمت را ناشی از تصمیمات معامله گران در نظر می گیرند و بازار را روانشناسی می کنند و معتقدند که بازیگران بازار اکثراً غیرحرفه ای هستند و افراد حرفه ای هم با تفکرات ریاضی و منطقی معامله می کنند در حالی که در بازاری که اکثر بازیگرانش غیرحرفه ای و احساسی عمل می کنند تنها با روانشناسی آنها می توان جهت بازار را درک کرد.

با مطالعه دقیق نظرات افراد موفق در بازارهای جهانی بورس می توان این طور استنباط کرد که آنها بر این امر توافق دارند که بهترین روش تحلیل تکنیکال سه بخش اصلی دارد:

  1. استراتژی با کارایی بالا
  2. مدیریت ریسک و سرمایه
  3. روانشناسی خود

استراتژی که همان تحلیل تکنیکال و فاندامنتال است تنها 20 درصد فرایند معامله گری را پوشش می دهد و مهمترین عوامل در سودآوری در واقع مدیریت ریسک و روانشناسی هستند. به طور مثال فکر کنید که با دید مدیریت ریسک وارد معاملاتی بشوید که نسبت سود به زیان آنها 3 به 1 است یعنی احتمال سود سه برابر احتمال زیان است (3 دلار سود، 1 دلار ضرر در هر معامله)، شما به طور عادی شانس 50 به 50 دارید. حال فکر کنید با شیر یا خط معامله کنید، یعنی اگر 10 معامله انجام دهید به طور منطقی، احتمال سود کردن 50 درصد (5 معامله سودده) و احتمال ضرر کردن 50 درصد (5 معامله زیان ده) است و اگر با همان نسبت حساب کنیم در نهایت 15 دلار سود کرده اید و 5 دلار ضرر داده اید؛ بنابراین بدون هیچ تحلیلی و تنها با مدیریت ریسک و روانشناسی توانسته اید سودده عمل کنید.

نویسنده: سجاد بوربور

نظر حامد در مورد این متن

با کلیت این متن موافق هستم ولی با مواردی نه ، بخصوص پاراگراف آخر. هر کسی مدتی تجربه ی فعالیت در این بازار را داشته باشد ، متوجه میشود که معامله در این بازار انداختن سکه و شیر و خط کردن نیست. هر معامله که باز میکنید ، شانس سود و ضرر کردن در آن 50-50 نیست.

اگر این موضوع درست بود ، هزاران اکسپرت یا ربات تریدر ساخته شده که با این استراتژی 50-50 و ریسک به ریوارد 1-3 کار میکنند، همه به یک ماه نکشیده زمین خورده اند. به چند دلیل:

شما در بازار فارکس و باینری آپشن ممکن است در 10 معامله پشت سر هم شکست بخورید و قیمت ها در مواقعی از هیچ الگو و منطقی پیروی نکنند.

موافق نسبت ریسک به ریوارد 1 به 3 هستم ولی میدانیم که در هر موقعیت برای معامله نمیتوانیم استاپ لاس را همیشه مثلا 30 پیپ قرار داد. در یک معامله ممکن است 20 پیپ بگذارید و یک معامله 50 پیپ. بنابرین ریسک یک معامله ممکن است مساوی یا حتی بیشتر از ریوارد (پاداش) معامله دیگر باشد.

من حامد هستم، متولد ده ی 60 هجری. از 23 سالگی با فارکس آشنا شدم و حدود 8 سال هم میشه که با باینری آپشن سرو کله میزنم. آموزش می تونه رایگان باشه یا در ازای مبلغی، به شرطی که با تبلیغات سوء و دروغ پردازی همراه نباشه!

فوتر سایت