در این مقاله می خوام به اهمیت تکرار ذکرهای هواپونوپونو در هر شرایطی اشاره کنم. مهم نیست که چه احساسی داشته باشید ، فقط باید انجامش بدید. یک مثال از یکی از کاربران هواپونوپونو براتون میزنم:
شرکتی که درش کار می کردم ، به یک ساختمان جدید منتقل میشد. در حین جابهجایی من در مرخصی بودم. قبل از رفتن به تعطیلاتم ، یک نگاهی به مکان جدید انداختم، هر کارمند فضای مناسب خودش را داشت که احساس امنیت و آرامش داشته باشه . با دیوارهای پارتیشنی که کسی مزاحم کار کردنش نشه و همینطور از پشت سرش سرک نکشه که ببینه چطور کار می کنه و …
بعد از مرخصی به شرکت برگشتم، تمام اتاقها و فضاهای خوب از قبل گرفته شده بود! آخرش یک میز درست وسط سالن گیرم آمد. بدون هیچ در و دیوار و پنجره ای! احساس می کردم توی دسشویی بدونه دیوار نشستم …
خشم و عصبانیت همه وجودم رو گرفته بود. تمام فکر و خیالاتی که قبل از آمدن کرده بودم از بین رفته بود. تنها چیزی که به رئیسم گفتم این بود که اینجا برای کار کردن راحت نیستم. به هر صورت فرصت از دست رفته بود و تمام مکان های خوب توسط همکارانم گرفته شده بود. انتظار یک دفترکار عالی با پنجره های کف تا سقف نداشتم ، فقط یه محل کار می خواستم که یکم دنج و خصوصی باشه، همین! نمی خواستم دقیقا وسط باشم که همه بهم مسلط باشند و ببینند دارم چکار می کنم.
واقعا داشت گِریم می گرفت از این اوضاع و کار هم از دستم برنمی آمد. آخه چند سال قرار بود اینجوری کار کنم ؟! با ناامیدی و عصبانیت شروع به گفتن ذکرهای هواپونوپونو کردم. نه احساس عشق می کردم و نه احساس قدردانی ولی فقط می گفتم. شروع کردم به سپاسگزاری بابت میز جدیدم و تلفن جدیدم و لوازم تحریر نوی روش و …
کم کم احساسم عوض شد. آرام تر شده بودم. دیگه زیاد اهمیت نمیدادم به شرایطی که توش بودم …
آخرهای روز بود که بهم خبر دادند که جات را باید با یکی از مدیرها عوض کنی!!! اون خیلی در شرکت حضور نداره و نیازی به دفتر کار مستقل نداره!!!
الان یه دفترکار بزرگ و دنج و مستقل دارم ، که اگر در روز اول در شرکت حضور داشتم هم گیرم نمیومد. 🙂
یادتون باشه که در شرایط سخت همیشه هواپونوپونو را انجام بدید. وگرنه طوفانی از احساسات ناامیدی و خشم و … شما را فرا میگیره و باهاتون میمونه. مشکلتون هم حل نمیشه.
دوستتون دارم
حامد